- گردن کشیدن
- دراز کردن گردن، طغیان کردن عصیان کردن نافرمانی کردن: هر که از شما بزرگتر باشد ویرا بزرگتر دارید و حرمت وی نگاه دارید و از او گردن مکشید
معنی گردن کشیدن - جستجوی لغت در جدول جو
- گردن کشیدن
- کنایه از گردنکشی کردن، نافرمانی کردن، عصیان ورزیدن، تکبر کردن، دلیری کردن
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
در گرو خود نگاهداشتن چیزی را تا قرض مدیون در موعد مقرر تادیه شود
چیزی را تا وصول طلب خود از بدهکار در گرو نگه داشتن، گروکشی کردن
корчиться
sich winden
звиватися
wić się
contorcer-se
contorcersi
retorcerse
se tordre
kronkelen
meronta-ronta
तड़पना
להתפתל
몸을 비틀다
kıvranmak
kujigeuza
পেঁচানো
شعله زدن مشتعل شدن الو گرفتن
افروخته شدن آتش، زبانه کشیدن آتش، شعله زدن، گر زدن، اشتعال، التهاب، توقّد، تلهّب، ضرام، اضطرام